حدیث جونیحدیث جونی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

حدیث عشق زیبای زندگی

شکر خدای مهربون

سلام گل خانوم گلاب خانوم امروز برای اولین بار از اعماق وجودم بابت داشتن تو خدارو شکر کردم و واقعاً خوشحال شدم.سر کار خسته نشته بودم و داشتم کارامو انجام میدادم که با خودم گفتم بزار زنگ بزنم خونه مامان جون ببینم چیزی خوردی یا نه اخه وقتی برای تایم شیر دهی ساعت 10:50 اومدم خونه تو با مامان جون خواب بودی و ده دقیقه بعدش بیدار شدی و شیر خوردی دیگه چیزی نخوردی ،با خودم گفتم بزار زنگ بزنم بببینم چی خوردی.مامان جون گوشی داد بهت که حرف بزنی وتو با تمام وجودت الو گفتی .تا حالا هم تو خونه خیلی گوشی و برمیداریو الو میگی ولی من هیچ وقت سر کار صداتو از پشت تلفن به این قشنگی نشنیده بودم.واقعاً خدایا تو را شکر بابت این همه زیبایی و نعمتی که به من عطا کر...
29 آذر 1393
1